پنج شنبه 1 مرداد 1394
ن : مرادی

نهج البلاغه4...

این ترانه را خردمندان و افراد پرهیزکار هم در دوران حیات بخوبی میشنوند و این همان ترانه ای است که وی را "ندای جان" می نامند.

خداوندا آنها کجا رفتند؟آن پادشاهان جهانگیر، آن ستمگران خونریز، آنهایی که برای افتخار موهوم، برای تصرف یک وجب خاک هزاران خاندان بر باد می دادند، اکنون به چه چیز سرگرمند؟

آیا از تخت و تاج زیباتر، از نفوذ و سلطنت بهتر، از عیش و عشرت شیرین تر چه چیز را به دست آورده اند که با آن خوش کرده یکباره از ایان جهان رخت بر بستند؟

هیچ فقط در قبر جای گرفتند و پیراهن کفن پوشیدند، خاک بودند و سرانجام نیز با خاک سیاه همدم و هم آغوش گردیدند.

(کتاب:نهج البلاغه-ترجمه:جواد فاضل-ص133-137)



:: برچسب‌ها: نهج البلاغه، علی علیه السلام، حیدر، شیر خدا، جواد فاضل، امیر المومنین,


پنج شنبه 25 تير 1394
ن : مرادی

نهج البلاغه3...

 

اری، همیشه افراط کار و همواره تفریط پیشه است و کمتر در این طبیعت موجودی معتدل و با اراده می توان یافت.

آن طفل ناتوان و بیچاره ای که در گهواره یکدم بی پرستار نمی توانست بسر برد و از پشه ای بدین ناتوانی درمانده و عاجز میشد جز جرعه ای شیر که از خون انسانی دیگر تهیه می گردید هیچ غذا را نمی توانست هضم کند، به مرور روزگار کار را به جایی می رساند که به بلعیدن جهانی بدین عظمت باز هم همیشه ناشتا است!

همان کودک شیر خواره حیوانی درنده و خونخوار می گردد اما چندان طول نمی کشد که دوباره روزگار عجز و ناتوانیبدو بازگشته از صورت نخستین هزار بار هولناکتر جلوه می کند، یعنی گهواره ی روز ولادتش بگور تنگ و تاریک مبدل می شود!

در آنجا، در زیر سنگ لحد، تنا و بیگانه سر بر خاک و خاشاک می گذارد و از این دنیای زیبا، از آن کاخ عالی، از آن سیم و زر،خلاصه از همه چیز دل کنده فقط به مشتی خاک قناعت می کند.

در این موقع، کردار زشت با پندار فاسد،تباهکاری ها،خونریزی ها،قتل ها و غارت ها همه با منظره ای وحشتناک از پیش چشمش رژه می روند و به صورت او زهر خنده می زنند اما!!

اما از همه جگرگدازتر،نمای همسفر عزیز اوست که فریاد پشیمانی و افسوسش را به فلک می رساند.

اری همان یار دیرین و شیرینکار، همان روح عزیز که از افق مجردات پایین آمده و در آغوش او جای گرفته بود، اکنون سراپا آلوده و ننگین، بال شکسته و پر سوخته، مستمند و اندوهناک ببالینش حاضر شده او را بسختی سرزنش و ملامت می کند.

ای کاش هرگز با تو دوست و آشنا نمیشدم.

ادامه دارد...



:: برچسب‌ها: نهج البلاغه، علی علیه السلام، حیدر، شیر خدا، جواد فاضل، امیر المومنین,


سه شنبه 23 تير 1394
ن : مرادی

نهج البلاغه2...

این دو همسفر مانند جسم  و سایه پیش و دنبال به جهان می آمدند و ندیده عاشق یکدیگر بودند.ولی در نخستین ملاقات خود با هم آشنا شده انس گرفتند، به طوریکه بی اختیار این در آغوش آن و آن در قلب این فرو رفت .

اندک اندک چهره ی هولناک دنیا در نظر نوزاد قیافه ای زیبا و محبوب گرفته .هرچه بزرگتر می شد احساس می کرد که این محیط و این فضا را بیشتر دوست دارد، تا کار به جایی رسید که همه چیز را فدای دنیای محبوب و عزیز نمود.

وه که انسان چه موجو عجیبی است!

دستگاه افرینش محصولی از بشر، شگفت انگیزتر به دنیا نفرستاد.

هر قدر هم که سالمند و بزرگ باشد، باز به کودکان خردسال می ماند که بی سبب خوشدل و بیهوده ازرده و ملول است.

گاهی به افراط پیش می رود و زمانی به تفریط باز پس می گردد و اگر امیدوار باشد بر حرص و طمع می افزاید و اگر مایوس گردد از شدت تاسف جان می سپارد.چنان خشمگین می شود که خود را بی اختیار به هلاکت می اندازد و چندان خرسند و خوشحال میگردد که احتیاط و پیش بینی را پاک فراموش میکند.

در موقع ترس به قدری ضعیف و عاجز است که از سود خود نیز می پرهیزد و هنگام ایمنی کورکورانه در چاه نیستی فرو می افتد.

در مصیبت سخت نا بردبار و کم طاقت است و همین که به عیش و خوشگذرانی رسید جهان را دمی میشمارد.

روزی اگر گرسنه ماند، از شدت ضعف بر خاک مینشیند و بر سر سفره چندان میخورد که باز هم فرط سنگینی و کسالت به او مجال جنبش و حرکت نمی دهد.

ادامه دارد...

(منبع:نهج البلاغه-ترجمه:جواد فاضل-ص133-137)



:: برچسب‌ها: نهج البلاغه، علی علیه السلام، حیدر، شیر خدا، جواد فاضل، امیر المومنین,


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد